کوروش مدرسی در مصاحبه با عنوان از اوضاع سیاسی ایران تا موقعیت جنبش کمونیستی دست به تحلیلی از نوع تحلیلهای همیشگی حزب موسوم به "حکمتیست" زده است: از بالا و با تفرعن با جامعه و کارگران برخورد کردن، شاکی و ناراضی بودن از طبقه کارگر گویا که چرا کاری نمی کنند، یکی از ویژگی های رهبری این حزب است! قبلترها به کارگران با توپ و تشر میگفتند که خجالت بکشید و امروز همان مفاهیم را در اینکه از کارگران راضی نیستیم، پیش می برند. گویا کارگران یا باید مطابق میل آقای مدرسی و حزب متبوعش عمل کنند یا باید خجالت بکشند و شرم کنند!؟ این تفرعن و طلبکاری ویژه گرایشات بورژوایی از کارگران است.
آقای مدرسی این بار نه فقط به کارگران در ایران بلکه به کارگران دنیا توهینی را تحویل می دهد که صفت مطلوب بورژوازی و بهشت موعود سرمایه داری برای کارگران است: کارگران در دنیای سرمایه محافظه کار می شوند! این فرمول و تز جدید آقای مدرسی است! کارگران ناسیونالیست و صنفی گرا می شوند! این نتیجه گیری درخشان آقای مدرسی است! و در کمی جلوتر با یک پرش دست به آفرینش شاهکاری میزند: کارگران در نبود آلترناتیو خود به دنبال افق بورژوازی می روند! اما تعجب نکنید اینها حرف های فرانسیس فوکویاما در رابطه با مبارزه طبقاتی نیست! این حرفهای امثال انور خامه ای که انقلاب کارگری را تز تخیلی تندرو ها می داند، نیست. اینها حرف های آقای مدرسی لیدر سابق و دبیر کمیته مرکزی "حزب حکمتیست" است که داعیه کمونیسم آنهم "کمونیسم کارگری منصور حکمت" را دارد! قبل از هر چیز باید به آقای مدرسی گفت که گرایش کمونیستی و سوسیالیستی یک گرایش زنده و پرتحرک در طبقه کارگر است. همانطور که گرایش اتحادیه ای و سندیکالیستی یک گرایش است. پس از گذشت دویست سال از تلاش و مبارزه طبقه کارگر علیه سرمایه، دیگر سوسیالیسم یک گرایش داده شده است. هر روز باز تولید میشود. مسلما در برخی مواقع ضعیف و قوی میشود، اما همیشه وجود دارد.
به نظر آقای مدرسی خیل عظیمی از کارگران مثل بقیه مردم فکر می کنند و جمهوری اسلامی خودش می افتد یا با کمک آمریکا می افتد. در این فضا است که بالاگرفتن آلترناتیو راست در ذهن طبقه کارگر سایه می اندازد! معلوم نیست چرا رسالت آقای مدرسی این شده است که چپ و راست تز دهند که کارگران شکست خوردند، کارگران راست شده اند، کارگران به فکر کلاهشان هستند و غیره؟ اینهم شغل شد؟ اما اینها در حالی است که بغل گوش آقای مدرسی با یک نیم نگاه به طرز تفکر و شیوه برخورد سیاسی مردم و کارگران در ایران چیزی غیر از این نتیجه دستگیرمان می شود. از لوله سازی اهواز تا پالایشگاه اصفهان تا ایران خودرو و نساجی کردستان و ذوب آهن، حداقل در این یک سال و نیم اخیر شعارها و مطالبات و خواسته های کارگران ۱۸۰ درجه چیز دیگری غیر از فرمولهای آقای مدرسی را ثابت می کند. در همان انقلاب ۵۷ هم این مردم و کارگران نبودند که به دنبال جمهوری اسلامی رفتند٬ کارگران و مردم آزاديخواه را شکست دادند و کوبيدند٬ این گرایشهای عقب مانده چپ ملی اسلامی بود که به رشد جمهوری اسلامی پا دادند! تصویری که آقای مدرسی بدست می دهد تصویری است که سلطنت طلبها از انقلاب ۵۷ می دهند. مشتی مردم فریب خورده و پشیمان از کاری که کردند. اما آقای مدرسی به راحتی فراموش می کند این همان مردم آزادیخواه و برابری طلب و کارگران بودند که از روز اول شعار مرگ بر پاسدار حامی سرمایه دار را سر دادند! کارگران فریفته نشدند، توازن قوا به دلیل نبود حزب سیاسی و کمونیستی طبقه کارگر به نفع راست و اسلامیستهای آدمکش چرخید! البته همین امروز هم رژیم موفق به شکست دادن کارگران و مرعوب کردن آنها نشده است. بیش از دو هزار اعتصاب و اعتراض کارگری در شش ماه یعنی چیزی حدود نیمی بیشتر از اعتصاب های کل زمان شاه، نشانگر فضای سیاسی اجتماعی خاص دیگری است. ابرهایی که در ذهن کارگران و مردم ایران بارور می شوند اتفاقا برعکس گفته آقای مدرسی "نه" به جمهوری اسلامی و "نه" به آمریکا را تداعی می کنند، "نه" به جمهوری اسلامی برای آقای مدرسی طبیعی است، که البته خوشبختانه هنوز فرض ایشان مخالفت مردم و کارگران با جمهوری اسلامی است و به ورطه راه کارگر و دیگر سازمانها که از مقبولیت رژیم در ذهن کارگران تز می بافند نرسیده است، اما در همان راه است. اما چرا "نه" به امریکا و غرب؟ کدام انسان با وجدان و با شرفی است که بعد از جنایات و مصیبت های مردم در عراق و افغانستان خواهان جنگ دیگری باشد؟ کدام مغز ساده ای است که برای یک لحظه آزادی اش را به موشک های قاره پیما آمریکا گره بزند! هیچ کس!
قبل از اینکه به اهداف تئوری بافی های آقای مدرسی برسیم بد نیست نظری به تز مبارزه اقتصادی و خود آگاهی طبقه کارگر بندازیم. در اولین تجرید این فرمول ما را یاد بلشویک ها می اندازد. زمانی که لزوم تبلیغ در میان کارگران در راستای فعالیت های سیاسی کمونیستها تعریف می شد. زمانی بود که خیلی ها معنی سوسیالیسم را هم نمی دانستند. به قول لنین چه برسد به جای آنکه برای آن بجنگند. در شرایط مخوف دیکتاتوری تزاری و جایی که رادیو تازه دولتی شده بود. اما آقای مدرسی در عصری از نا آگاهی کارگران و لزوم حزب آگاهگر حرف می زند که معروف به عصر اطلاعاتی است. با یک کلیک می توان به تمام ادبیات کمونیستی و سوسیالیستی دست پیدا کرد، کل تاریخ ویل دورانت را در یک دیسک حافظه ۵ سانتی متری می توان حمل کرد. دهها تلویزیون و رادیو و ماهواره شب و روز کارگران و مردم را بمباران اطلاعاتی و خبری می کنند. اما آقای مدرسی دوست دارد در مقام "معلم آگاهگر" اوضاع و تغييرات واقعى را نبيند. معلوم نيست چرا هيچوقت احتمال این فرض را نمی دهد که در میان کارگران و مردم ایران صدها و هزاران هستند که امروز سواد تئوریکشان در سطحی است که می توانند به امثال آقای مدرسی آموزشهای درس تئوریک بدهند! قدرت تشکل و هوش سیاسی شان به قدری است که می توانند در صورت تغییر توازن قوای سیاسی کادرها و اعضای بزرگترین حزب سیاسی کمونیستی و کارگری باشند. جامعه ایران سی سال پیش و با آن همه محدودیت اطلاعاتی، دهها شورا و تشکل کارگری از خود بیرون داد. حتی اگر جامعه را یخ منجمدی فرض کنیم باز هم کیلومترها از فرض آقای مدرسی که کارگران بی سوادند، محافظه کارند، دوریم!
اما اینهمه مصاحبه و تعریف و نفی موقعیت کارگر حتما هدفی را دنبال می کند. ظاهرا وضعيت واقعى جامعه را اولويت و نظر ايشان تعيين ميکند. اگر ايشان سرحال نباشند دنيا را دارد آب ميبرد! همين دورى از مبارزه کارگرى و معضلات واقعى اش است که ايشان را به صرافت کمونیسم دانشگاهی و کمونیسم چریکی انداخته اشت. کورش مدرسی درست مانند احمد زاده و امثالهم کارگران را نا آگاه فرض می کنند و خودشان را معلم کارگران. چرا که در غیر این صورت فلسفه وجودیشان زیر سوال می رود.
اما آقای مدرسی کار را به اینجا ختم نمی کند و با طرح پیش زمینه های متفاوت برای دنبال گرفتن تحلیل های اثباتی پا در هوای ميکوشند. ایشان معتقد است که رژیم اسلامی در ایران استحاله شده است. به رژیم مطلوب سرمایه داری در ایران تبدیل شده است. متعارف شده است. فرمول آقای مدرسی این است قدرت سیاسی در دست خامنه ای و جناح راست است و آنها می توانند این رژیم را تغییر بدهند و داده اند. ته تصویر آقای مدرسی این است ایران بهشت سرمایه داری شده است. و با کمرنگ شدن گزینه رژیم چنج، بورژواها بر سر منافع خود با جمهوری اسلامی سازش می کنند. در این فضا کارگران هم پاسیو هستند. در همین لحظه است که ضامن نارنجک این اوضاع کشیده می شود و پرده ها کنار می رود و "حزب حکمتیست" به دنیا می آید.
این تصویر کوچکترین ربطی به واقعیت جامعه ایران ندارد. نه رژیم اسلامی به یک رژیم متعارف تبدیل شده است. نه جامعه و جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم شکست خورده است. این تزهای آقای مدرسی است که شکست خورده است. این سیاست غیر کمونیستی غیر کارگری آقای مدرسی است که به ته خط رسیده اند. اعتراضات کارگران، اعتراضات جامعه تمامی نشاندهنده تلاش جامعه برای خلاصی از شر رژیم اسلامی و تقلا برای یک جامعه آزاد و برابر و انسانی است. تزهای آقای مدرسی ربطی به این واقعیت عظیم جامعه ندارد. رو در روی آن است. و این نتیجه و سرنوشت گرایشات غیر کمونیستی و غیر کارگری است. گرایشی که کورش مدرسی آن را نمایندگی میکند، نوعی از کمونیسم بوروژایی و حاشیه ای است. *